19

روحیه؟ کیریه. روحیه؟ کیریه. روحیه؟ کیریه
پارسال همین موقه ها، صب وسط سگ‌ دو تو پادگان

18

بعد از آموزشی که بر می گشتیم خسته از رژه و بدو بدو و اینا، سوار ماشین احسان می شدیم، از دکه دلستر خنک می گرفتیم، بعد می زاشتیم رو تخمامون دلستر رو تخمامون خنک می شدن. یه حالی می داد.

17

بعد از اين كه بالاخره يه روزي به هر دليلي از سربازي بيام بيرون، هر روز صب آلارم گوشيم رو مي زارم سر ساعت پنج. هر روز پنج بيدار مي شم، آلارم گوشيم رو خاموش مي كنم و مي دونم جايي نبايد برم صبح به اين زودي؛ دوباره با خيال راحت مي خوابم.

16

هميشه دستشويي هايي كه چفت درشون سالمه كثيف ترن

15

کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان
+

14

از دل برود هر آنکه سربازی رود

13

سرهنگه داشت خیلی جدی بهمون درس مخابرات میداد میگف یه تلفنایی بودن زمان جنگ آمریکایی بودن خیلی عقب مونده بودن هندل داشتن باس میچرخوندی تا کار کنن الان بچه های صنایع دفاع پیشرفت کردن به جا هندل دکمه گذاشتن روش فشار میدی جرقه میزنه کار میکنه

12

می برنت سربازی، که قدر زندگی عادیت رو بدونی؛
بعد می برنت جنگ، که قدر پادگان رو بدونی؛
بعدشم تو جنگ می کشنت که قدر زنده بودن رو بدونی.

11

سه و نیم بیدار می شم، 10 می خوابم.
بعد دیوثا می یان بمون می گن ما به زندگیتون نظم دادیم. خو کیرم تو نظم و نظامتون؛ شما جای شب و روز ما رو به زور عوض کردین.

10

جهنم جائیه که به خاطر پنج دیقه خواب بعد از ناهار تو تختتون پست تنبیهی میخورید و تنظیم خواب یه هفتتون بگا میره

9

یه بازی جدید یاد گرفتیم، این کلاه فیبری ها رو که می زاریم سرمون، می ریم عقب، بعد می یایم جلو به صورت شاخ به شاخ سرمون رو می کوبیم تو هم "تَقّ"ی صدا می ده.
سطح تفریح و این چیزا

8

اسم تفنگمو گزاشتم رهبر؛
بس که ازش متنفرم.

7

فقط هفته اول سخته، بقیه‌ش کونت پاره‌س

- پشت در دششویی

6

استواره اومده میگه بیا برو صفای جلو بشین این ته تکیه نده
میگم من نماز نمیخونم برم جلو نماز بقیه خراب میشه
میگه ینی چی؟ مشکل شرعی داری؟
میگم نه کلن نمیخونم
میگه جناب سرهنگم بیاد نمیخونی؟
میگم :|‏

5

ساعت ده خاموشیه و تا یازده تایم کسشر گفتنه که افسر نگهبان بیاد لالایی بگه خوابمون کنه و برسیم به یه رب به پنج که بیدار باشه، دیگه همه اتومات از چار و نیم بیدارن ولی هیشکی خایه نداره از تختش بیاد پایین، چراغا که روشن میشه قیافه ها دیدنیه، همه نشستن رو تختاشون عینن کوری همه جا سفیده. باس تا پنج و ده دیقه همه تختاشون و آنکادر کنن و  تو سگ سرما دششوییشون و برن وضو بگیرن و به خط شن برا نماز، اونجاست که اولین طرح پیش شروع میشه، دو سوته تختم و آنکادر میکنم و میرم دششویی پایین که هیشکی نیست کارم و میکنم و میچپم تو حسینیه یه رب میخوابم تا بقیه به خط شن و بیان، بعدشم که چرت میزنم تا صبونه. شیش و بیس دیقه باز به خط میشیم آمار میگیرن میریم میدون صبگا، طرح پیچش دو اگه خوب انجام بشه بعد از آمار باس گمت و گور کنی یه سمتی، اگرم نشه که باس دست تو جیب آخرین صف گروهان وقتی همه دارن بدو رو میرن قدم بزنی واسه خودت بری و به شنا رفتنای تنبیهی بعدش تن بدی، شانس بیاری فقط اون ژسه پنج کیلوئی کیر خر و ندن دستت از همون اول صب که کتف واست نمیمونه، مجبوری خایه فنگ بری کلن. صبگا که پرچم و میدن بالا وقت خوبیه برا شاشیدن به همه مقدسات، که بهفمی همه چیز ازونی که فک میکردی کسشر تره، که به یه تیکه پارچه باس احترام بزاری، تو هفته گذشته دوبار وقت صبگا شامگا فرمانده کسخل دستور و اشتباه داد و دژبانه یادش رفت پرچم و بالا پایین کنه، به غایت شاش بود حرکتشون، ریده بودم از خنده. ورزش بعدش خوبه، مخصوصن وقتی صدای تبل و سنج و سوت میپیچه تو سرت، باس ابی بخونی با خودت و فک کنی وسط جمع عبدلآبادیایی و بدویی. رژه هم فاز خوبیه، منم که قد کوتاه ترینم و صف آخر کونگشادی، پام تا مچم بیشتر بالا نمیاد. نظام جمع و دانش پایه و کسشرات و متعلقاتشم که به کیرت. میرسیم به ناهار و همینطور طرح پیچش نماز ظهر که معمولن به بهترین نحو ممکن انجام میشه. بهمن دول و میکشیم و ولو میشیم تو چمنای پشت دششویی، نگهبان برجک پشت سرمونم هماهنگه و هر وقت دسته تبری اومد سمتمون خبرمون میکنه. ولی کیر تو گرمای ظهرش، سگ ارمنی دهنشون و بگاد که تا کلاهک هسته ای کیرم سوخته. غروب که شه دیگه تمومه، برا اولین بار تو عمرت ساعت هفت شامت و خوردی و سیگارت و کشیدی و میری میشینی تو حسینه کس میگی کس میشنوی. بعدشم که دیگه همه پوتین واکس میزنن و جوراب میشورن و تو به کسخلیشون میخندی و میری بامداد خمارت و میخونی تا خواب. ریدم تو پایان بندیم

4

سگک کمربند هرکی بیشتر خط خطی شده باشه ینی عاشق‌تره، چون کون انداخته سینه خیز رفته
بعله، عاشقا کون میندازن

3

اینم یه قسمتی از خدمته

- پشت در دششویی

2

امرو ساعت یازده رفتم نظام وظیفه، ساعت کاری تا یک و نیم بود. بعد اونجا یه سری اتاق بود برا کارای مختلف که دم هرکدون یه ملتی صف وایساده بودن. این اتاقی که من کار داشتم یه سرهنگی توش بود و چارمتری صف که دونه دونه میرفتن تو، اگه بیشتر از دو نفر تو اتاق حضور بهم میرسوندن یارو قاطی میکرد که گمشید بیرون ته صف وایسید، نفر اول صفم مسئول انتظامات میشد.  هرکی از راه میرسیدم میگفت آقا من بدون صف یه دیقه برم تو یه سوال دارم و بیام و این بسته به جربزه ی نفر اول بود که کارش زودتر را بیوفته، ینی یکی برای همه، همه برای یکی. من ساعت دوازده و نیم شدم نفر اول و شانس کیریم تخم سگ در و بست گفت وایسید بیرون یه نیم ساعتی صداتون میکنم. حالا هی زرت و زرت ملت میومدن میگفتن آقا ما یه سوال داریم بریم تو و منم که تخص، میگفتم نخیر نمیشه به من گفتن اینجا وایسا کسی و را نده. یه پسره گفت حالا انگاری فرمانده نظامه، کچل آش خور، انقد خوشم اومد ازین دو نقطه پرانتز کیریا براش زدم. بعد همه سر و صدا که آقا ساعت اداری تموم شد رامون بده تو و اینا منم کونده بازی میگفتم نمیشه اینهمه سر صدا نکنید. در این حد که یه زنه اومد گفت برین کنار برین کنار، بعد همه ساکت شدن یهو برگشت به من گفت آخه خدا رو خوش نمیاد، گفتم واسه چی؟ گفت همین که صف و به هم میزنید، گفتم ممنون از تذکرتون بفرماید ته صف. آخرم هیچی دیگه کلی تمرین کیروکراسی کردیم، بعد رفتم تو گفتم آقا این فامیلی من اشتباهه یه "ی" کم داره، گفت برو اتاق بقلی. ریدم از خنده به خاطر دو ساعتی که کسخل شده بودم

1

فیلمم اگه باشه همه آخرش سیبیلاشون و میزنن، نه مثل ما بدبخت

0

- سربازی رفتی؟
+ نه
- پس خفه شو